سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسین صدرا،نور چشم مامان
 
قالب وبلاگ

به نام خدای مهربون

حسین صدرای عزیزم سلام. به لطف خدا و حمایت ویژه اهل بیت (سلام الله علیها)، داریم روز به روز خوشبخت و خوشبخت تر میشیم. آخه راه میری و از ته دل دعا میکنی خدایا به مامانم خیر کثیر و صبر جمیل بده...  تمام موفقیتهای زندگیم رو از دعای تو میدونم . خدا رو شکر میکنم که موجب افتخارت هستم . از اینکه با موقعیت عالی علمی و اجتماعی، تونستم کمبودهای دیگه رو جبران کنم و با افتخار منو مامان خودت بدونی خوشحالم. از اینکه در مدرسه و یا هر جای دیگه منو با افتخار خیلی خیلی زیاد مامان معرفی میکنی خوشحالم . عزیزم منم به تو افتخار میکنم . وقتی میام مدرسه و میبینم معلمتون اینقدر از هوش و ذکاوتت تعریف میکنه خدا رو شکر میکنم. وقتی اطرافیانمون از درک و شعور بالای تو تعریف میکنند به خودم می بالم. وقتی مهربونی و قدردانیت رو میبینم میخوام جونم رو فدات کنم. 

جلسه مدرسه بود و شما مثل یه سخنران قهّار رفتی و قشنگ صحبت کردی. همه برات دست زدن. از اینکه اینقدر با اعتماد به نفس از چیزهایی که یاد گرفته بودی صحبت کردی خستگی از تنم رفت. با تسلط کامل گفتی روز و شب چطور بوجود میاد. خزندگان و حشرات و حیوانات وحشی رو به خوبی توضیح دادی ...

همه مبهوت بودن که چطور یه پسر پیش دبستانی اینقدر میتونه زیبا حرف بزنه و مثل یه معلم درس بده.وقتی معلمتون در کلاس گفت : شاهنامه براشون خوندم و بلافاصله حسین صدرا نقاشی رستم رو کشیده لذت بردم و به همسرم نشون دادم و همسرم مشتاق دیدن پسر با استعدادی چون حسین صدرا شده، بخودم بالیدم. نقاشیت، عقلت ، هوش و درکت نسبت به پیش دبستان بسیار بالا است و این یعنی خوشبختی یه مادر، یه مادری که تمام زندگیش رو پای موفقیت فرزندش گذاشته... از داشتنت خوشحالم . خیلی خیلی خیلی خوشحالم.

 

 

رستم در شاهنامه

 

 

نقاشی زیبای رستم، بعد از قصه های شاهنامه(کاملاً بصورت انفرادی و خودجوش)

 

 

 

نقاشی کشیده شده از آموزشهای 6ماهه اول سال تحصیلی 1394

 



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 94/12/5 ] [ 3:23 عصر ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

به نام خدای مهربون

سلام به گل پسر نازنینم. شاگرد نمونه ...بووووس الحمد الله و به لطف خدا گل پسرم داره باسواد میشه . خیلی از کلمات و جملات رو میتونی بخونی و بنویسی. مهمتر از همه اینکه هر روز برای مامان محیا جملات خوشگل خوشگل مینویسی و به در کمدت میزنی، یا اینکه برام پیام میدی و یا اینکه نامه مینویسی... جملاتی مثل این که مامان خیلی دوستت دارم.گل تقدیم شما مامان من زیباترین زن دنیاستدوست داشتن و مامان من مهربان ترین مامان دنیاست گل تقدیم شماو ... آخرش هم مینویسی از ترف حسین صدراجالب بود و علی الخصوص علاقه زیادی به کشیدن قلب داری و همیشه در پیامات قلب برام میکشی. از اینکه اینقدر با احساس و مهربونی و ازاینکه اینقدر قدر شناسی خیلی خوشحالم... تازه شاگرد اول کلاستون شدی آفرینو من جایزه ی اولین کارنامت دوتا مرغ عشق ناز برات خریدم.چشمک خیلی ذوق کردی و منم خیلی خوشحال شدم چیزی برات خریدم که خیلی دوست داشتی . حسین صدرا هر روز خدارو شکر میکنم بخاطر وجودت. مامانم من 8 سال با بچه های مختلف تو مدارس خاص سروکله زدم، ولی واقعا بچه ای به خوبی و باهوشی و با استعدادی تو ندیدم. این که گفتم نه بخاطر اینه که من مادرت هستم، نه. به لطف خدا تو خاصی و امیدوارم این خاص بودنت رو لطف خدا بدونی و هر روز تلاش بیشتری کنی برای اینکه بهترین باشی. علی رغم اینکه خیلی تلاش کردم تا بهترین شرایط زندگی رو برات مهیّا کنم و بهترین مدرسه ثبت نامت کنم تا بتونم با این سرمایه گذاری بهترین بهره وری رو داشته باشم،هیچ وقت ازت نخواستم بهترین باشی و نخو استم که خاص باشی؛ اما اینقدر شما با درک و شعور هستی که در شرایط مناسب رشد روحی و عقلی کامل کردی و این برای من افتخاره...افتخاری که با دنیا عوضش نمیکنم. بووووس


[ دوشنبه 95/10/6 ] [ 8:41 صبح ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

به نام خدای مهربون

سلام به دسته گل مامان محیا. حسین صدرای نازنینم این روزا بیشتر از همیشه بهت افتخار میکنم. امروز 23 آبان است و پسر من به راحتی جمله سازی میکند و مینویسد . واقعاً از پیشرفت تحصیلیت راضیم عزیزم. دیروز به عنوان خطاط برتر انتخاب و به مسابقه منطقه اعزام  شدی، هر کی بهت میگه که تو با کی کار میکنی که خط و نقاشیت اینقدر خوبه ؟ بهشون میگی : با مامانم، آخه مامانم خیلی دوستم داره و وقت میذاره برام...

امروز با معلمتون صحبت میکردم. چقدر از من تشکر کرد بخاطر تربیت و فهیم بودن شما. منم گفتم : نظر لطف شماست، ولی عنایت حضرت زهرا س است که گل پسری اینچنین حرف گوش کن و با ادب دارم...تمام نکات تربیتی رو فقط یه بار بهت میگم، امکان نداره یادت بره و این برای من یعنی یه دنیا... حسین صدرای نازنینم تازگی ها بدجور با دل من بازی میکنی. هرجا و روی هرچیزی که جلوی دست من باشه مینویسی مامان دوستت دارم... و یا اینکه کاردستی درست میکنی و میگی تقدیم به مادر مهربونم . دیشب میگفتی : مامان نمیدونم چرا اینقدر دوست دارم! همه زندگی من شدی و نفسمی... اینقدر این جملات رو زیبا و از ته دل گفتی که هنوز یادم میاد دلم برات ضعف میره. 

حسین صدرای نازنینم، از اینکه شاگرد اول کلاس هستی، چه در زمینه ادب و تربیت و چه در زمینه درس و نقاشی و خط، خیلی خوشحالم. وقتی میبینم تمام ثمره 30 سال زندگیم، دسته گلی به خوبی شماست، تموم خستگی های زندگی و کار و درس و ... همه رو فراموش میکنم. مطمئنم سرمایه گذاری روی شما بزرگترین و بیشترین لذت برای منه . برای همین اگر خدا بخواد، میخوام تموم زندگیم رو وقف تربیت و بزرگ کردنت کنم. تصمیم خودم رو گرفتم که اگر خدای مهربون کمکم کنه فقط برای تو باشم تا بتونم سرم رو جلوی اهل بیت علیها سلام بالا بگیرم. کاری ندارم تقدیر برای ما چی رقم زد . این برام مهمه که تمام تلاشم رو بکنم تا سرنوشت گل پسری چون تو درخشان و طلایی باشه . نازنینم خیلی دوستت دارم...


[ یکشنبه 95/8/23 ] [ 3:9 عصر ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

سلام به عزیز دل ماماندوست داشتن. حسین صدرای نازم، چند روز پیش جشن شکوفه هاتون بود.

پسرم داره مرد میشه ... دیگه کلاس اولی شده و میخواد با سواد بشهمؤدب . خیلی خوشحالم که با جون و دل برات وقت میذارم و همه جوره از لحاظ عاطفی ، مادی و روحی پشتیبانیت میکنم. تو پسر قدردان و با ادبی هستی و این امید و انگیزه بیشتری به من میده تا بتونم با تمام سختی ها مقابله کنم... به عنوان مثال: وقتی جشن شکوفه ها بود و همه بچه ها گل گرفته بودند، شما جلوی همه مامان بابا ها منو بوسیدی و دست انداختی گردنم و گل رو به من تقدیم کردی و گفتی: خیلی خوشحالم که پیشتم، خیلی خوشحالم که یه مامان مهربون دارم که با تمام وجودش دوستم داره و هوای منو داره ... مامان از اینکه هستی و مواظبمی ممنونم....صحنه بقدری عاطفی بود که همه شوکه شده بودن و با حسرت نگاه میکردن و بعد برات دست زدن که اینقدر قدرشناسی...آفرین هیچ وقت این صحنه رو از ذهنم پاک نمیکنم، و همیشه بخاطر قدرشناسی و مهربونیت سعی میکنم با تلاش بیشتری کنارت باشم...دوستت دارم پسر خوب و مهربونم. امیدوارم روز به روز موفقتر باشی و همیشه زحمات منو قدردان باشی و سعی کنی با مهربونی هات جبران کنی ...امیدوارم روزی در مراسم فارغ التحصیلیت با افتخار شرکت کنم و به وجودت ببالم...بووووس


[ چهارشنبه 95/7/7 ] [ 4:19 عصر ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

به نام آفریننده عقل و فهم

سلام به گل پسر فهیم مامان محیا...

خیلی خوشحالم که روز به روز شاهد رشد و پیشرفتت هستم.تمام مراحل رو داریم طی میکنیم تا پسر با استعدادم وارد کلاس اول دبستان بشه...هفته ی پیش در تست هوش و استعداد کودکان زیر 10 سال شرکت کردی و نتیجه ی این تست بسیار منو شگفت زده و خوشحال کرد. امتیازی که کسب کردی 261 بود که طبق جدول ارائه شده در این تست،بالاترین امتیاز به نابغه تعلق میگرفت و عدد 185 رو نشون میداد ، امتیاز شما در جدول نبود. امتیازی که کسب کردی نسبت به سنت بررسی میشد و سن عقلت رو 13 سال مشخص کرد. خیلی برام خوشایند بود که پسر 6 ساله من سن عقل 13 سال داره ... البته این موضوع برای همه ما روشن بود که عقلت به لطف خدا خیلی خیلی بیشتر از سنته، اما با این تست اطمینان خاطر پیدا کردم که اشتباه نمیکنم.

وقتی جواب تست اومد و شما امتیاز 261 کسب کردی، خیلی خوشحال شدم که پسر من حتی امتیازش از نابغه ها هم بیشتره و یکی از موارد بسیار نادر و استثناییه اما همش نگران این بودم که نکنه جواب این تست مغرورت کنه... آخه اونایی که خبر دار شدن که شما چه امتیازی کسب کردی، فوق نابغه صدات میکردن...افتخار میکردم ولی همش باهات صحبت کردم که اگر میخوای این هوش و ذکاوت رو بیشتر کنی باید روی خودت کار کنی...همش تاکید کردم : حسین صدرا فکر نکنی حالا که یه همچین امتیازی آوردی دیگه هیچ تلاشی نباید بکنیا...حتی بهت خیلی سفارس کردم که آدمای باهوش بسیار زیادن، اما آدمهایی که از هوششون استفاده خوب میکنن خیلی کمن...

همه اینارو برات نوشتم که یادت باشه هوش و ذکاوت پرورش دادنیه، یادت باشه هیچ وقت به خودت مغرور نشی و همیشه پر تلاش باشی برای اینکه از هوشت بهترین استفاده رو بکنی...

پسر باهوش و استعدادم خیلی دوست دارم و برای رشد و شکوفاییت از هیچ تلاشی دریغ نمیکنم...


[ شنبه 95/5/16 ] [ 12:15 عصر ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

به نام خدای مهربون و دوستداشتنی

 

حسین صدرای عزیزم سلام.خیلی خوشحالم که با دقت کامل میتونی اعداد را تا 900 بنویسی و بخونی . خیلی خوشحالم که در مقطع پیش دبستانی جمع و تفریق کلاس دوم دبستانو یاد گرفتی. خیلی خوشحالم که به زبان انگلیسی تا حدودی مسلط شدی و خیلی خوب میتونی کلماتُ ادا کنی . و خیلی خوشحالم که سعی میکنی پسری منظم باشی و اخلاقیاتُ رعایت کنی. گاهی به خودم میگم : چطور میتونم بخاطر وجودت خدا رو شکر کنم؟ چطور میتونم بخاطر هوش و ذکاوتت سر به سجده بذارم و الحمدلله بگم؟ خیلی خوشحالم که از ته دل دوسم داری و با تمام وجودت به داشتنم افتخار میکنی و خدا رو شکر میکنی...حسین صدرای عزیزم گاهی به من یادآوری میکنی که خدای مهربان و قادر برنامه های خاصی برای ما چیده تا مارو آزمایش کنه...وقتی میگی مامان با تمام وجود باهاتم و هیچ وقت تنهات نمیذارم، دلم گرم میشه که یه مرد کوچک با دستای مهربونش هوای منو داره . حسین صدرای نازنینم دوستت دارم و تمام تلاشم رو در جهت آرامش زندگیت میکنم. تصمیم گرفتم امسال هم در مدرسه ای که خیلی دوست داری ثبت نامت کنم. حتی اگر خیلی برام سخت باشه ولی با تمام وجودم سعی میکنم که کلاس اول رو در مدرسه مورد علاقت ادامه بدی. و همه اینا رو با خدا معامله میکنم. چون ان شاالله قراره که پسر من یار امام زمان عج باشه. پس ارزشش رو داره که از هر لحاظ چه مادی و چه معنوی حمایتش کنم و براش جونمم فدا کنم. حسین صدرای عزیزم دوستت دارم و همیشه به عنوان یه مادر دعای خیرم بدرقه زندگیته...فقط یادت باشه که از هوش و ذکاوتت باید خوب استفاده کنی . یادت باشه که به من قول دادی هیچ وقت تو زندگیت دروغ نگی، حتی اگر به ضررت بود یا ترسیدی، هیچ وقت حاضر نشی خدا و بنده های خدا رو با دروغات ناراحت کنی. یادت باشه که به من قول دادی هیچ وقت به کسی ظلم نکنی و آه و ناله کسی رو به دنبال خودت نداشته باشی. یادت باشه که به من قول دادی همیشه با خدا و اهل بیت (س) میمونی و یادت باشه که قولای مردونه ای به هم دادیم تا اجازه ندیم کسی آرامشُ از ما بگیره. یادت باشه قول دادی همیشه شاد و خندان باشی و ذهنت رو با حاشیه های بی خودی درگیر نکنی. یادت باشه که من روی تو حساب کردم و باید همیشه موفق و پیروز باشی تا بتونم یه روزی به ثمره زندگیم افتخار کنم.یادت باشه که به من قول دادی یار امام زمان عج میشی. و یادت باشه که ...

عزیزم دوستت دارم


[ شنبه 95/2/25 ] [ 11:11 صبح ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]

به نام خدایی که پناه عالمیان است

سلام به پسر مهربون و دوست داشتنی .شاید تعجب کنی که چرا بعد از اینهمه مدت آدرس وبلاگت رو تغییر دادم و تصمیم گرفتم دوباره وبلاگت رو بنویسم...پسر گلم ان شاالله  بزرگتر شدی خودت به خوبی دلیلش رو متوجه میشی. 

چند ماه پیش به من گفتی : همه آدما تو زندگیشون امتحان میشن، مامان شما هم داری امتحان میشی .فقط خیلی نگرانتونم که شما چی میشی؟در جواب بهت گفتم: شما از اینکه فردا با کی بری مدرسه نگرانی؟ گفتی نه . دوباره پرسیدم از اینکه ناهار فردا چی بخوری و کارای شخصیت رو چطوری انجام بدی نگرانی ؟ گفتی نه، خب من یه مامان مهربون دارم که مطمئنم حواسش به همه چیز هست . و اصلاً من نباید نگران باشم چون همه کارام رو مامانم برنامه ریزی میکنن. در جواب بهت گفتم : آفرین پس نگران من هم نباش چون من نگران خودم نیستم . چون خدای مهربونی دارم که مطمئنم بهترین ها رو برام برنامه ریزی میکنه و دستم رو میگیره .

بعد برگشتی گفتی : وکیل من وشما حضرت ابالفضلِ.خیلی قویِ.حتماً اَزمون دفاع میکنِ...

وقتی این جمله رو گفتی، بی اختیار اشکام اومد . بعد که رو حرفت فکر کردم دیدم اعتقاد و ایمانی که تو به حضرت ابالفضل  (ع) داری ،خیلی قشنگ و دوستداشتنیِ. بخودم گفتم : یاد بگیر . توسل یعنی این.

 

   


[ شنبه 94/11/17 ] [ 11:58 صبح ] [ حسین صدرا ] [ نظرات () ]
          

.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

یه مادر عاشق...
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 10338